فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی

درباره زندگی فردوسی، افسانه‌پردازی‌های بسیاری کرده‌اند، تا جایی که حتی نمی‌توان در مورد زمان تولد و سال مرگ او نظر قطعی داد یا اینکه به‌سادگی به نظرهای متفاوت مورخان ادبی و تاریخی اعتماد و اتکا کرد. با این همه، امروزه پژوهشگران برمبنای مطالب جسته‌گریخته‌ای که فردوسی درباره خودش در بین داستان‌های شاهنامه نزدیک به واقعیتی راجع به زندگی او یاد کرده است، اطلاعات صحیح و البته مطمئنا به‌دست آورده‌اند.
برمبنای این تحلیل و بررسی‌ها پژوهشگران معاصر معتقدند که: فردوسی حدود سال ۳۲۹ هجری قمری (برابر با ۳۱۹ شمسی و ۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ، در شهر توس به دنیا آمد. نامش را منصور گذاشتند و بعدها کنیه ابوالقاسم یافت و به ابوالقاسم فردوسی معروف شد. پدرش (گویا حسن نام داشت) از طبقه دهقانان توس بود. در آن دوران دهقان معنای متفاوتی با امروز داشت. دهقانان طبقه‌ای از خرده مالكان بودند كه از زمان ساسانيان تا پنج قرن ابتدایی دوره اسلامی، در حد فاصل بین طبقه كشاورزان با اشراف درجه اول قرار می‌گرفتند. دهقانان زمین‌دارانی بودند که از ثروت و موقعیت سیاسی و شأن اجتماعی خوبی برخوردار بودند. کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. سامانیان امیران نیمه‌مستقلی در حدود خراسان قدیم بودند که به تاریخ و فرهنگ ایران، به‌خصوص زبان‌فارسی، توجه و علاقه بسیاری داشتند. درباره این دوره از حیات فردوسی تا سرودن شاهنامه هیچ اطلاعات موثقی از جزئیات زندگی خصوصی او در دسترس ما نیست؛ تنها منبع اطالعات ما مطالب پراکنده و اندکی است که خود فردوسی در بین داستان‌های شاهنامه بیان کرده است؛ برای مثال از فحوای کلام فردوسی در آغاز شاهنامه در «گفتار اندر بنیان نهادن کتاب» و نیز در «داستان ابومنصور» چنین بر می‌آید که شاعر به تشویق دوستی صادق و یاری مشفق، سال‌ها پیش از به تخت نشستن محمود غزنوی نظم شاهنامه را شروع کرد. از دیگر اطلاعات زندگی‌نامه‌ای درون‌متنی می‌توان به مقدمه داستان بیژن و منیژه اشاره کرد که فردوسی درباره مهربان‌یار خود گفته است: زنی زیبا، فرهیخته، باسواد و آگاه به زبان پهلوی، نوازنده چیره‌دست ساز چنگ، دهقان‌نژاد و از خانواده‌ای اصیل بوده است. مثال دیگر این است که فردوسی در 67 سالگی پسرش را از دست داد و به داغ و درد و اندوه فراق جوان 37 ساله‌اش گرفتار شد. او در ابیاتی بسیار زیبا و تأثیرگذار از این غم می‌نالد و از این‌که بیشتر از پسرش عمر کرده شکوه سر می‌دهد.

بنابر قرینه‌ها و اشارات فردوسی در شاهنامه و همچنین برمبنای منابع تاریخی کهن، او در چهل سالگی کار سرودن شاهنامه را آغاز کرد. درباره منابع و اساس کار فردوسی که شاهنامه خود را برپایه و از روی آن‌ها به نظم درآورده، مقاله‌ها و کتاب‌های بی‌شماری نوشته‌اند و اگر بخواهیم به این مسئله اشاره‌ای کنیم و بگذریم، باید بگوییم که فردوسی از روی منابع بسیاری، چه شفاهی و چه کتبی، شاهنامه را به نظم درآورد.
آنچه مسلم است این است که یکی از منابع اصلی او شاهنامه ابومنصوری است این احتمال را نیز می‌توان داد که فردوسی از اصل پهلوی خدای‌نامه‌ها یا ترجمه‌های عربی آن‌ها استفاده کرده است.
فردوسی در آغاز کار نظم شاهنامه، زمین‌داری ثروتمند بود. با گذر زمان و بروز مشکلاتی نظیر بحران‌های زندگی شخصی (مانند مرگ فرزندش)، نابه‌سامانی‌های سیاسی (مانند جنگ‌های پی‌درپی و اخذ بی‌حساب و کتاب مالیات‌های کلان از دهقانان)، زوال و انحطاط‌های اجتماعی (مانند اختلافات مذهبی و اعتقادی که یا از روی تعصبات کور جاهلانه یا با مقاصد مادی و سیاسی بودند) و از همه بدتر وقوع کم‌آبی و خشک‌سالی‌های بسیار یا سیل و بارش تگرگ و ضعفی که کهولت سن به همراه خود می‌آورد، موجب ازدست‌رفتن کشت و زراعت، سرمایه و مایملک او شدند.
این نابه‌سامانی مالی تا جایی گسترش یافت که بعدها برای گذران زندگی و رفع نیازها و مایحتاج اولیه زندگی خود مجبور شد از دوستان، بزرگان و صاحب‌منصبان توس کمک بگیرد. فردوسی در شاهنامه به نام برخی از این افراد اشاره کرده است؛ این افراد شامل حی بن قتیبه و همچنین علی دیلم بودند. شکی نیست که ایشان از علاقه‌مندان تاریخ و فرهنگ ایران و همچنین شعرشناس و ادب‌دوست بودند که قدر
و مقام فردوسی و شاهنامه او را می‌دانستند و به او یاری می‌رساندند.
فردوسی در سال ۳۸۴ هجری قمری، یعنی حدود سه تا پنج سال قبل از بر تخت نشستن سلطان محمود غزنوی، اولین ویرایش شاهنامه را به پایان رساند ولی از آن‌جایی که می‌خواست اثری جاودانه از خودش به یادگار بگذارد، به این نسخه کفایت نکرد و ویرایش دیگری از شاهنامه را شروع کرد که آن نیز شانزده سال دیگر طول کشید. در سال ۳۹۴ هجری قمری که فردوسی در سن ۶۵ سالگی بود، دولت غزنویان و سلطان محمود در اوج قدرت خویش بودند. شهرت شاعرنوازی و جایزه‌های افسانه‌ای که سلطان بر بار فیل می‌گذاشت و برای شاعران می‌فرستاد به فردوسی نیز رسید. این زمان همه سرمایه فردوسی مثل جوانی‌اش از دست رفته بود. املاکش از رونق افتاده و زراعتش بی‌حاصل شده بود. این شد که تصمیم گرفت شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند تا به این طریق، حاصل عمر خود را از آسیب زمان حفظ کند و از آن بهره مالی و مادی نیز ببرد. از این رو ویرایش نهایی را در چندین جلد از شاهنامه خود ترتیب داد و در آغاز هر جلد (شاید در آغاز و پایان هر جلد) چند بیتی در مدح و ثنای سلطان محمود آورد تا به این وسیله امکان مادی رونویسی و تکثیر شاهنامه فراهم گردد. در نهایت در حدود هفتاد سالگی به سال چهارصد هجری قمری، این ویرایش نهایی از شاهنامه را به پایان برد و به سفارش و پشتیبانی و شاید به‌وسیله سپهسالار خراسان، یوسف بن سبکتگین، یعنی برادر سلطان محمود، نسخه نفیسی از شاهنامه را برای سلطان به غزنه فرستاد. اما متأسفانه سلطان محمود به دلایلی از جمله تحت تأثیر بدگویی حسودان و اطرافیان متعصب و غرض‌ورزش، آن‌گونه که سزاوار بود، به شاهنامه توجهی نکرد و این باعث ناامیدی و اندوه فراوان فردوسی شد.
بعدها فردوسی تا پایان عمر در شاهنامه دخل و تصرف می‌کرد و هرجایی را که صالح می‌دانست تغییر می‌داد. علاوه بر این قطعه‌های بسیاری سرود و در آن به زندگی خود و حوادث مهم آن اشاره کرد. از جمله این قطعه‌ها و اشاره‌ها چند بیتی است که درباره ماجرای توجه‌نکردن سلطان به شاهنامه، به دلیل این‌که «حسد برد بدگویی در کار من» سروده است. در این قطعه علاوه بر شکوه از سلطان، به بیان رنج و اندوهی که از این ماجرای دردآور متحمل شده، پرداخته است. فردوسی این قطعه‌ها را در آغاز برخی داستان‌های شاهنامه (مانند پادشاهی خسرو پرویز، رستم و اسفندیار، پادشاهی یزدگرد و …) جای داده است. با این اوصاف، افسانه‌هایی وجود دارد حاکی از این که «بعدها محمود از کاری که کرده بود پشیمان شد و سپس شصت‌هزار دینار برای او فرستاد اما اجل به فردوسی مهلت نداد و درست زمانی که دینارها را از دروازه شهر به داخل می‌بردند، جنازه این شاعر نامدار ایرانی را از دروازهای دیگر خارج می‌کردند.
دختر فردوسی نیز از قبول این پول امتناع کرد؛ درنهایت این پاداش برای بازسازی کاروان‌سرای چاهه وقف شد».
سرانجام فردوسی در سال 416 هجری قمری بدرود حیات گفت؛ این زمانی بود که در اوج پیری و ضعف و تنگدستی، در مقابل ناجوانمردانه‌ترین بی‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌ها قرار گرفته بود؛ درحالی‌که نام و مقام او، به‌واسطه ارزش کارش، بر پیشانی تاریخ هزارساله فرهنگ و ادبیات فارسی حک شده است.
افسانه‌های بسیاری که عامه مردم و حتی خواص اهل علم و ادب درباره او و زندگی و شاهنامه‌اش ساخته‌اند، یکی از صدها گواه بر این مدعاست. با توجه به منابع، ماجرای دفن او در گورستان مسلمانان، افسانه‌ای نزدیک به واقعیت است که در زمان مرگ فردوسی، جمعی تابوت او را مشایعت می‌کردند تا در گورستان شهر دفن کنند، شیخ ابوالقاسم گرگانی که از روحانیان و زاهدان طوس بود، غوغایی به‌پا کرد که این مرد تمام زندگی خود را صرف مدح‌گبران (زرتشتی‌ها) و کافران کرده و داستان ایشان را زنده کرده است و شایسته نیست که او را در گورستان مسلمانان دفن کنند و به دلیل علاقه فردوسی به فرهنگ ایرانی و قهرمانان ملی و توجه به تاریخ پیش از اسلام فتوا به کفر او داد. خلاصه طی معرکه‌ای مانع از دفن فردوسی در گورستان مسلمانان شد و مشایعت‌کنندگان، فردوسی را به‌ناچار در حیاط خانه‌اش و به‌روایتی دیگر در باغ او دفن کردند.
فردوسی حدود سی سال بی‌وقفه کار کرد تا نظم شاهنامه را به پایان رساند. حماسه‌ای که روایت‌گر زنده و گویای اساطیر، تاریخ و تلخ و شیرین حیات بزرگان ایران‌زمین شد و در عین‌حال، روشن‌ترین سیمای فرهنگ، اندیشه و ناخودآگاه جمعی مردم این سرزمین است. زبان فارسی پس از تحول بنیادینی که بعد از سقوط ساسانیان تجربه کرده بود چندان قوام و غنایی نداشت و مجموعه‌ای از چندین گویش و لهجه و خرده‌زبان متفاوت بود. فردوسی زبان فارسی را چنان غنی و استوار کرد که تکیه‌گاهی عالی و مناسب برای طرح پیچیده‌ترین مطالب و مفاهیم علمی و فلسفی شد. از لحاظ زیبایی‌شناختی نیز قابلیت‌های هنری و آفرینشی این زبان را آن‌چنان عالی کشف و بازنمایی کرد که طی قرن‌های بعدی، شاهکارهای ادبی بی‌شماری در بستر این زبان آفریده شدند؛ درحالی‌که هنوز نام شاهنامه بر پیشانی فهرست این شاهکارها می‌درخشد.
این اقدام فردوسی (در کنار تمامی علل و اسباب دیگر) باعث شد ایرانیان برخلاف بیشتر اقوام و مللی که با قبول اسلام، زبان عربی را نیز پذیرفتند و زبان و هویت قومی خود را فراموش کردند، زبان و بخش اعظمی از کلیت هویت ملی و فرهنگی خود را حفظ کنند. در این بین، نقش فردوسی، چه به‌واسطه کاری که در حیطه زبانی انجام داد و چه به‌واسطه موضوع حساس و مهم آن و ارتباط مستقیم موضوع شاهنامه با هویت ملی و فرهنگی ما، مهم‌تر از همه، کیفیت و ارزش بسیار زیاد کارش در هر دوی این حیطه‌ها، بسیار پررنگ و تعیین کننده است؛ به‌طوری که آن‌را با هیچ عامل دیگری نمی‌توان مقایسه کرد. ازاین‌رو، روز 25 اردیبهشت ماه هرسال را به پاس خدمتش به تاریخ و فرهنگ ایران، روز بزرگ‌داشت فردوسی نام‌گذاری کرده‌اند.

در این قسمت می‌توانید آثار من درباره‌ی شاهنامه‌ی فردوسی را اعم از کتابم، پادکست‌ها و مطالب جانبی که برای افزایش اطلاعات بیشتر تهیه کرده‌ام را در دسترس داشته باشید.

راه‌های ارتباطی

برای ارتباط با من می‌توانید از این مسیرها استفاده کنید.

تلگرام

شاهنامه به روایت سپیده

https://t.me/MyfriendFerdowsi

مثنوی معنوی به روایت سپیده

https://t.me/MyfriendMowlavi

مشخصات فردی(ضروری)

keyboard_arrow_up